عروسی خاله و...
سلام
عروسی خاله نزدیک بود و دایی های مامان همش جنسیتتو میپرسیدن
نه تنها اونا هر روز همه حرف و حدیث میگفتن که میدونن و به ما نمیگن
من که خسته شدم از هر شب خواب سونوگرافی دیدن
مامان میگه من حس میکنم پسره!
وَوَوَوَوَوَوَوَوَوَوَ بالاخره آبجی آرزو گفت کافیه
میریم سونوگرافی
دست مامانی رو گرفت و برد پیش عمو دکتر!
یه دادااااااااااااااااااااااش تپلــــــــــــــــــــــــــــــی!
دوست داریم داداشی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی